یک نفس خون آشام ....
یووووهوووو!اسکیت را چرخواندم و بر روی هوا پریدم از ادامه......
نظرات شما عزیزان:
روی درختک کوچکی عبور کردم و دوباره بر روی اسکیت خود افتادم،داد زدم:نمی تونید به
من برسید!سورن از پشتم فریاد زد:چه طوری نتوانیم؟و بعد سریتا از جلویم ظاهر شد و
گفت:خیلی عقبی کوچولو!دندان هایم را بهم ساییدم و به دنبال راهی گشتم تا بتوانم از
او جلو بزنم روبرویم یک درخت کاج بزرگ بود باید دورش میزدم تا بتوانم به رودخانه
برسم و مطمئنا سریتا میبرد،ابرو هایم را در هم جمع کرد و به طرف درخت پیش رفتم
سورن از پشت سرم داد زد:می خوای چی کار کنی آتریسا؟زیر لب گفتم:کار های خوب
خوب!سورن با وحشت فریاد زد:آتریسا این کار خود کشیه!گفتم:دیره خیلی دیره.اسکیت را
بیشتر سرعت دادم فقط یکم دیگه مانده بود و حالا!اسکیت را رها کردم و بر روی درخت
پریدم و مانند سنجاب تند تند بالا رفتم،اسکیت داشت دورتر میشد اگه یکم دیر میشد
نقشه ام خراب میشد و به جای اول شدن 3 میشدم!پریدم،بدن این که به چیزی فکر کنم
پریدم مثل این می ماند که هولم داده باشند،با ترس به زمین نگاه کردم که هر لحظه به آن نزدیک تر
میشدم،تعادلم را به دست آوردم و بر روی اسکیت افتادم و با بعد قل خوردم و محکم بر
روی زمین افتادم فکر کنم دماغم و پاهایم خورد شد،ولی خوبیش این بود که کنار رودخانه
فرود آمده بودم،با زور زیاد بلند شدم اشک در چشماننم جمع شده بود،ولی داد زدم:من
بردم!ولی کسی نیامد
من برم قسمت بعدي رو بخونم.
پاسخ:آره بدبخت
حالا قراره بیشتر از این هم له شه
عزیز دل بابا کلیک راست و کپیو بستی نمیشه رمز زد
باز کن جان ما!!
پاسخ:سلام!خودم رفتم توش مشکلی نداشت ولی الان درستش میــــــــــــــکنم!
ومپی جون بیا وبم رمزشو بده لفطا!
پاسخ:باوشه اومدم
برچسبها: ماه شوم,